فاطمه...

ساخت وبلاگ

دیگر زمان زیادی نمانده است... تنها سه روز و یا دقایقی بیشتر از آن... آری زمان رفتن فرا رسیده است... رفتنی که با منصرف شدن های متعددی همراه بود... فکرهای روزهای گذشته و حتی ماه های گذشته، گاهی به کار می آمدند و گاهی حتی روح و روان را خراب می کردند... خیلی از فکرها و نگرانی هایی که داشتم هیچکدام اتفاق نیافتادند و بیشتر زمان ها همان چیزهایی اتفاق افتادند که باید می افتادند... چمدان را بسته ام... پرونده بعضی کارها هم بسته شده اند... از مکاریتم بگیر تا رضایی... حالا چه پروژه باشند و چه دیدارهایی که انجام شدند... از دیدار رضایی تا ترکمنی... اما همه کارها تمام نشده اند... از پروژه ها بگیر تا دیدار... 

چمدان را بسته ام تا به ماجراجویی هایم ادامه دهم... اینبار ماجراجویی هایم دور از خانه است... توکل می کنم به خدا و به حرکت ادامه می دهم... در این راه با تمام تلاش کار خواهم کرد و هر اتفاقی اگر بیافتد، خواهم جنگید، تسلیم نخواهم شد... اتفاق هایی که دست خودم نیستند را هم توکل می کنم بر خدا و با آن ها روبرو خواهم شد... 

در انتظار روزهای جدید آینده هستم و مشتاقم به زودی فرا برسند... روزهایی که سرشار از مشکلات ریز و درشت خواهند بود... اما میدانم همه آن ها با توکل به خدا سپری خواهد شد... روزهای آینده پر از تجربه های جدید... ماجراجویی های جدید... اتفاق های جدید و آدم های جدید خواهد بود... روزهایی که شاید به اندازه روز باقی بمانند یا به اندازه سال ها طول بکشند...

سونوگرافی......
ما را در سایت سونوگرافی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sadeqmsg بازدید : 145 تاريخ : سه شنبه 29 بهمن 1398 ساعت: 2:06